چه ارتباطی بین معماری و ادبیات وجود دارد؟
چه ارتباطی بین معماری و ادبیات وجود دارد؟
مقدمه
معماری و ادبیات مرزهای مشترکی دارند که یکی از آنها خلق زیبایی است. زیباییشناسی یک موضوع احساسی و روانی است که برای هر فرد دارای تفاوتهایی است؛ پس نمیتوانیم تعریف واحدی برای آن ارائه بدهیم. زیبایی در معماری و ادبیات ایران در پی ایجاد فضایی است که مخاطب در آن حس آسایش پیدا کند. در این حین پیامهایی هم به شخصی که قطعهای ادبی میخواند یا پای در یک بنا میگذارد، منتقل میشود.
معماری اصیل از بیهودهگرایی اجتناب میکند. هر بخش و هر عنصری که در ساخت یک بنا استفاده میشود باید دارای هویت و کاربرد باشد. ادبیات نیز زیادهگویی را نکوهش میکند. هر واژه و هر کلام باید پیش از تمام شدن حوصلۀ مخاطب، پیام را به او منتقل کرده یا حس خوب را در وجودش ایجاد کند.
معماری و ادبیات در بین تمام هنرهای دیگر، ارتباط تنگاتنگ و بسیار قدیمی دارند؛ تا جایی که گاهی بررسی معماری یک کشور بدون در نظر گرفتن ادبیات آن دچار کاستی و ابهام میشود. این موضوع خصوصاً در ساختمانهایی مانند مسجدها، کلیساها، قهوهخانهها و باقی بناهایی که مردم در آن اجتماع میکردند مشهود و روشن است.
در ادامۀ این متن برخی از شباهتها و مرزهای مشترک ادبیات و معماری را بیشتر بررسی میکنیم.
انسان حیوانی است که شعر میگوید و معماری میکند!
انسان و باقی جانداران تفاوتهای بسیاری دارند که توانایی شعر و داستانگویی و طراحی و ساخت بناهای پیچیده هم جزو آنهاست. معماری با لانهسازی که باقی حیوانات انجام میدهند تفاوت دارد؛ زیرا معماری به بنا هویت و شخصیت میدهد، در آن مکان روح ایجاد میکند و حسهای متفاوتی را به افراد القاء میکند. هدف معماری فقط ایجاد یک سرپناه نیست، همانطور که ادبیات فقط به دنبال انتقال مفاهیم اخلاقی و درسهای زندگی به صورت خشک و بیانعطاف نیست.
در عین حال که معماری سعی میکند عناصر و المانهای اضافه را حذف کند، هرآنچه را که باقی میماند به دلنشینترین شکل به کار میگیرد و میآراید. معماری نمیگذارد یک دیوار حامل از نظر بصری زشت و ناخوشایند باشد. در ادبیات هم ما شاهد روانی جملات و جایگیری درست کلمات هستیم، بیآنکه واژگان تکراری و حشو دیده شود.
ادبیات طبیعت و عناصر آن را درمیان میگیرد تا آن حس زیباشناسی را که در نهاد انسان هست سیراب کند. طبیعت همچنین سرچشمۀ الهام و آسایش است. معماری هم به نوعی دیگر از این سرچشمه بهره میگیرد: حوضها، آبراهها، باغهای درخت و گل و… که همواره از امتیازات ویژۀ یک بنا محسوب شدهاند. اوج تبلور نقش طبیعت در معماری را در باغهای ایرانی شاهد هستیم. آنجا که در میان باغ قدم میزنیم و صدای آب و پرندگان را میشنویم، عطر گلها را حس میکنیم و زیر سایۀ درختان جسم و جان را میآساییم.
معماری و ادبیات فضا ایجاد میکنند
انسان زمانی میتواند احساسات و هیجانات خود را با دیگران به اشتراک بگذارد که فضاسازی درستی انجام بدهد. هرگز کسی که خبر خوبی را با لحن محزون و جملات منفی به دیگران انتقال میدهد، در انجام وظیفۀ خود موفق نبوده است. فضاسازی در ادبیات زمانی اتفاق میافتد که ترتیب جملات و کلمات همان حسوحالی را در مخاطب بیدار کنند که متناسب با موضوع است.
فضا یک مفهوم انتزاعی است. هرچند در معماری تصور میکنیم دیوارها یک فضا را شکل میدهند و مرزی بین داخل و خارج ایجاد میکنند. البته این تصور تا حدودی درست است، اما معماری زمانی در فضاسازی موفق است که بتواند بدون هیچ نشانه یا کلامی، حس و پیامی را که میخواهد به افراد منتقل کند.
به این مثال دقت کنید: زمانی که وارد یک هتل میشوید معمولاً با یک لابی بزرگ که به خوبی دکور شده است مواجه میشوید. این لابی به شما حس ماندن، سکونت و امنیت میدهد. از طرف دیگر بدون اینکه شخصی بخواهد توضیحی بدهد، شما متوجه میشوید لابی مکانی برای دور هم جمع شدن مهمانان و فضایی پرآرامش برای زمانی است که منتظر شخصی هستید.
اما اگر وارد یک بیمارستان بشوید، بیشتر راهروهایی را میبینید که ناخودآگاه به شما میفهمانند اینجا مکانی برای تجمع کردن نیست. باید بگذرید، فضا را باز بگذارید، در آن توقف نکنید.
معماری و ادبیات دارای لحن هستند
لحن در ادبیات بسیار شناخته شده است. مسلماً لحن ادبیات یک کتاب کودک با لحن جملات آثار سعدی متفاوت است. زیرا هر کدوم از این آثار مخاطبین متفاوتی دارند. از طرف دیگر لحن باعث میشود مخاطب جایگاه خود را در برابر گوینده یا نویسنده بهتر درک کند.
بسیاری تصور میکنند لحن در معماری فقط توسط دکوراسیون و چیدمان داخلی شکل میگیرد. اما طراحی کلی بنا هم روی این مورد تاثیر دارد. به طور مثال شما به صورت ناخودآگاه ممکن است در یک فضای دانشگاهی یا مذهبی رفتاری داشته باشید یا جملاتی به کار ببرید که در مکان تفریحی طور دیگری باشد.
لحن یک فضا به شما یادآوری میکند چرا آنجا هستید و قرار است چه اتفاقی رخ بدهد. این موضوع هنگام خواندن آثار مختلف ادبی هم صادق است.
ادبیات و معماری سلسله مراتب را رعایت میکنند
هر داستان، نمایشننامه، خاطرهنویسی و حتی مقالۀ علمی دارای سلسله مراتبی است. شما از اول یک داستان سریع با پیام اخلاقی آن مواجه نمیشوید. در یک مقالۀ علمی یا سیاسی، پیش از خواندن مطلب با نتیجهگیری کلی غافلگیر نمیشوید.
هر متن ادبی یک سری مقدمات را طی میکند تا به بدنۀ اصلی داستان و ماجرا برسد. ابتدا شخصیتها به نوعی معرفی میشوند و پس از آن در طول داستان با آنها همراه میشویم. هرچند ممکن است این آشنایی در خلال بازگویی داستان کامل بشود، اما معمولاً شما داستان فردی را تا انتها نمیخوانید مگر آنکه حداقل شناختی از او پیدا کرده باشید.
در معماری هم چنین سلسله مراتبی وجود دارد؛ هرچند ممکن است در هر اثر یا سبک معماری شکل و شمایل آن متفاوت باشد. اگر یک منزل مسکونی را در نظر بگیریم، هرگز پس از رد شدن از در ورودی مستقیم وارد اتاق خواب نمیشوید. آشپزخانه معمولاً فاصلۀ زیادی با اتاق نشیمن و پذیرایی ندارد. حمام تا جای امکان به اتاق خواب نزدیک است. ممکن است همۀ این موارد به درستی در تمام خانهها رعایت نشده باشد که در این صورت حسی ناخوشایند در افراد ایجاد میکند.
کلید اصلی این است که انسان چندان تمایلی به غافلگیر شدن ندارد. او به صورت غریزی تمایل دارد روی اوضاع تسلط و شناخت داشته باشد. ادبیات و معماری با شناخت این خصیصه سعی کردهاند سلسله مراتبی را رعایت کنند که آرامش و آسایش افراد دچار خدشه نشود.
ادبیات و معماری در پی ایجاد حس ثبات و امنیت هستند
هرچند در سالهای اخیر شاهد اشعار و ادبیات خشنتر و اعتراضآمیز بودهایم، اما ادبیات طی قرنها باعث ایجاد حس همدلی، اتحاد، آرامش و امنیت بین افراد شده است. نسلهای زیادی برای فرار از فشار زندگی روزمره به ادبیات پناه بردهاند و با خواندن اشعار و حکایات کمی ذهن خود را از معضلات همیشگی آزاد کردهاند.
کمتر معماری در طول تاریخ وجود داشته که هنگام طراحی و ساخت یک اثر، این اصل را در ذهن خود نگه نداشته باشد. البته قدرت معماری در این زمینه یک شمشیر دولبه است. یک اثر معماری همانقدر که میتواند باعث آسایش خیال شود، میتواند ایجاد وحشت و ناآرامی هم بکند. اما هدف اصلی یک معمار، پناه دادن به جسم و جان شخصی است که وارد ساختمان میشود.
سخن آخر
انسان امروزی از زمانی که خود و دنیای اطرافش را شناخت، به نوعی درگیر ادبیات و معماری بوده است. همان زبان ایما و اشارۀ اولیه یا پناهگاههایی که در غارها ساخته میشد نشانههای ابتدایی برای تولد ادبیات و معماری بوده است. اصول معماری گاهی حتی پا را از حیطۀ ساخت بنا فراتر میگذارد و وارد حوزههای دیگر زندگی انسان میشود؛ به همان شکل که ادبیات تقریباً در تمام فعالیتهای تخصصی و روزمرۀ انسان ریشه دوانیده است.
پیوند و ارتباط معماری با ادبیات بسیار دیرینه و ریشهدار است، هر چند در دهههای گذشته هویت و اصالت ساختمانهای تازهساز فدای منافع مالی و زمانی شده است. با این حال هنوز هم شعر جاری در ساختمانهای معماریساز و حس امنیت و صمیمیت در ادبیات نوین قابل لمس است و کامل از بین نرفته است.